نقد چیست؟ منتقد کیست؟
شاید دیده یا شنیده اید که در ابتدای فیلم تاریخ جهان- قسمت اول( مل بروکس) که با توصیف «اولین» اتفاقات زندگی آدمیزاد آغاز می شود، وقتی اولین هنرمند در دوران انسان های نخستین،
نویسنده: حسین معززی نیا
شاید دیده یا شنیده اید که در ابتدای فیلم تاریخ جهان- قسمت اول( مل بروکس) که با توصیف «اولین» اتفاقات زندگی آدمیزاد آغاز می شود، وقتی اولین هنرمند در دوران انسان های نخستین، اولین نقاشی را بر روی دیوار غار می کشد، بلافاصله سر و کله ی یکی از همان انسان های نخستین پیدا می شود که بیکار است و دارد توی غار قدم می زند، نگاهی طعنه آمیز و از سر تفرعن به نقاشی شکل گرفته روی دیواره ها می اندازد، روی نقاشی ادرار می کند و بعد، می رود دنبال کارش! راوی به ما اطلاع می دهد که او اولین «منتقد» است! در این شوخی بی رحمانه ی مل بروکس، منتقد موجود پرافاده ای است که کاری جز به گند کشیدن اثر هنری ندارد. عامل مزاحمی است که تحمل زیبایی را ندارد و ابزار کارش برای جلوه گری، تخریب است. با اثر هنری رفتار نامتعارفی می کند تا به شهرت برسد، برخلاف هنرمند که زیبایی می آفریند تا دیده شود و موردتوجه قرار گیرد. آیا این فقط یک متلک است که نثار منتقدان شده یا بهره ای از واقعیت هم دارد؟ طبیعی است که اغلب هنرمندان از منتقدها متنفر باشند، حتی هنرمندانی که حفظ ظاهر می کنند و به منتقد احترام می گذارند. چون منتقد در بهترین حالت هم کسی است که قرار است حس رضایت خاطر هنرمند از خودش را مخدوش کند. آدمیزاد ذاتاً دوست دارد بی وقفه تحسین شود، حتی اگر خودش بداند یک جای کارش ایراد دارد و منتقد مختل کننده ی خودپسندی است، حتی اگر گاهی به بهترین ستایشگر اثری تبدیل شود که ما خلق کرده ایم.
گذشته از انبوه نظریه ها و دیدگاه های جهانی ابراز شده درباره ی تعریف منتقد و اهمیت یا بی اهمیت بودن عمل نقد، در همین کشور خودمان تا دلتان بخواهد اختلاف نظرهای مبنایی سراغ داریم: در چند دهه ی گذشته کسانی گفته اند منتقد اصولاً موجود مزاحم و ول معطلی است که چون نتوانسته در تولید اثر هنری به موفقیتی برسد، تصمیم گرفته مثل باکتری از بدن میزبان تغذیه کند و خودش را آویزان هنرمند می کند تا به اعتبار برسد. کسانی هم نوشته اند که نقد اساساً مقدم بر هنر است و تا منتقد ننویسد، اثر هنری اعتبار نمی یابد و ماندگار نمی شود و مثلاً اگر منتقدان هم دوره ی شکسپیر نبودند، الان نامی از شکسپیر نمانده بود و جاودانه شدن او مدیون فعالیت منتقدان است. کدام یک از این حرف ها را باور کنیم؟ هر دو دارند اغراق می کنند؟
به تعاریف رجوع کنیم: به چه می گوییم نقد؟ آیا نقدنویسی یک فعالیت ذوقی است؟ یک فرآیند علمی است؟ آیا نقد باید آکادمیک و مبتنی بر قواعد مستدل و قابل تشریح باشد؟ یا منتقد می تواند براساس دریافت های حسی و ادراک شهودی اش بنویسد؟ سلیقه و فردیت منتقد تا کجا اجازه ی بروز دارد؟ آیا نقد خوب حتماً باید مستدل و قانع کننده باشد؟ معیارمان برای تشخیص نقد خوب چیست؟ این که به قول امروزی ها « سازنده» باشد؟ این که «منصفانه» باشد و نیمه ی پر لیوان را هم ببیند؟ نقد قرار است چه خاصیتی داشته باشد؟ قرار است روی هنرمند اثر بگذارد؟ یا قرار است مخاطب را آگاه تر کند؟ یا اصلاً یک فعالیت شخصی است و قرار است ذهن خود منتقد را پویاتر کند؟ آیا تاریخ نقد نشان می دهد به واسطه ی فعالیت های منتقدان، دانش ما درباره ی ساختار و مبانی شکل گیری اثر هنری افزایش یافته؟ یا برعکس، تعداد قواعد و ضوابط دست و پا گیر برای ارزیابی یک اثر هنری است که افزایش یافته؟ آیا منتقدان به درک ما از اثر هنری کمک می رسانند یا مزاحم لذت بردن بی واسطه ی ما هستند؟ وظیفه ی منتقد تذکر دادن خطاهای هنرمند است یا نوشتن متنی که لذت مخاطب را افزایش دهد؟ ما چه انتظاری از منتقد داریم؟
روزگار خط کشی ها و مرزبندی ها دقیق تر از این بود که الان هست؛ هرکسی بضاعت و امکان اظهارنظر درباره ی اثر هنری را نداشت یا شاید به این سادگی ها جرئت اظهارنظر پیدا نمی کرد. منتقد به سختی می توانست جایگاه و اعتبار به دست آورد، اما وقتی به اعتبار می رسید، حرفش شنیده می شد. شاید حرفش پذیرفته نمی شد، اما شنیده می شد. امروز پایه های آن صندلی که منتقد بااطمینان رویش می نشست لرزان شده. به خصوص در حوزه ی سینما که موضوع بحث ماست، دیگر منتقدها تعیین کننده نیستند. بسیاری از فیلم های کلاسیک اگر از حمایت منتقدها برخوردار نمی شدند شاید امروز اصلاً به دست ما نمی رسیدند، ولی بعید است عامل تعیین کننده در به تاریخ پیوستن یا نپیوستن فیلم های امروزی منتقدها باشند. تحولات عظیم فرهنگی در صد سال اخیر و تغییر مفهوم «رسانه» معادله را از اساس تغییر داده. منتقد برای اظهارنظر نیاز به تریبون دارد؛ نظر دادن در خلأ که معنا ندارد. روزگاری رسیدن به این تریبون دشوار بود. از تریبون محافظت می شد. در و دیوار داشت. قانون و ضابطه داشت. به همین دلیل اگر هزار نفر دورخیز می کردند که به تریبون دست پیدا کنند، آن قدر در مسیر تلفات می دادند تا در نهایت یک نفر موفق می شد خودش را به آن برساند و احتمالاً آن یک نفر لایق تر، یا حداقل سمج تر و باشهامت تر از بقیه بود که می رسید. اما گسترش شبکه های تلویزیونی و بعد هم از راه رسیدن غول بی شاخ و دمی به نام اینترنت، همه ی دیوارها را برداشت. حالا دیگر نه فقط همه ی آن هزار نفر امکان این را دارند که تریبون داشته باشند تا نظرشان را درباره ی هرچیزی بگویند، بلکه آنها که اصلاً دنبال تریبون نبودند هم ترجیح داده اند با طناب مفت خودشان را دار بزنند!
وضعیت امروز رسانه، باز هم دو طیف موضع گیری در مقابل ما قرار داده: آدم خوش بین می گوید خدا را شکر که انحصار اظهارنظر درباره ی سینما برداشته شده و خوب است که حالا هرکس در هر جای دنیا و به هر شکل فیلمی را تماشا کند، اجازه دارد نظرش را بنویسد و در تیراژی نامحدود منتشرش کند. آدم خوش بین معتقد است این مشارکت عمومی باعث می شود سلیقه های متنوع تری وارد عرصه ی نقد فیلم شود، فاصله ی بین منتقد و خواننده اش برداشته شود و همه ی آدم ها هم زمان منتقد و خواننده ی نوشته ی یکدیگر باشند. اما آدم بدبین می گوید وضعیت فعلی تجسم دقیق رواج انحطاط و هرج و مرج کامل در این عرصه است. منتقد کسی است که سواد، تخصص، ذوق و مهارت ویژه ی این حرفه را دارد، سال ها زحمت کشیده و به درجه ای رسیده که اظهارنظرش حساب و قاعده دارد و بنابراین باید جایگاهش جدا باشد از کسانی که یک شبه منتقد شده اند و هرچه به ذهنشان می رسد توی وبلاگشان می نویسند. آدم بدبین می گوید گسترش اینترنت، باعث شده « سینمادوست»ها جایگزین منتقدها شوند و با این وضعیت هر کی هرکی، جایگاه و منزلت منتقد گم شده و از بس حجم اظهارنظر درباره ی سینما زیاد شده، دیگر کسی حوصله و دقت خواندن متن یک آدم حسابی را ندارد. حجم تولید متن چنان بالا رفته که دیگر کیفیت تشخیص داده نمی شود و نوشته های خوب، وسط هجوم فرهنگ سرسری خوانی اینترنتی گم می شوند.
ما کجای کاریم؟ وضع نقد فیلم در اینجا چه بوده؟ آیا پیش از وضعیت جدید رسانه ها و تغییراتی که هنوز نمی دانیم خوب است یا بد، حال و روز معقولی داشته ایم؟ منتقدان ما آدم های مفید و مؤثری بوده اند؟ آیا تماشاگر فیلم ایرانی هیچ وقت روی نظر منتقد حساب کرده و او را مرجع دانسته؟ آیا جریان نقد فیلم به تصحیح خطاها و رشد سینمای ما کمک کرده؟ آیا منتقدها سوار سینمایی را در سطح جامعه وسعت بخشیده اند؟ پاسخ این سؤال ها هرچه که باشد، در این شکی نیست که وضع و حال کنونی نقد فیلم ما تعریفی ندارد. یک جور افسردگی یا شاید رخوت بر فضای نقد و بحث تئوریک حاکم شده. نسل قدیم منتقدان ما رمق و حوصله ی نقد نویسی ندارد، نسل میانه انگیزه هایش را از دست داده، نسل جدید هم چندان تلاشی برای اثبات خودش نمی کند، چون از اولین لحظه ای که تصمیم گرفته بنویسد نوشته هایش منتشر شده؛ اما مشکل این است که کسی این نوشته ها را نمی خواند! آخرین بار که یک نقد جذاب و به یادماندنی خوانده اید، کی بوده؟ یادتان می آید؟ در اواخر دهه ی 60، ساخته شدن یک فیلم متوسط هم باعث می شد چند نفر آدم خوش قلم درگیر بحث و جدل بر سر کیفیت آن فیلم شوند و نوشته های جذابی تحویل سردبیر یک نشریه بدهند، اما امروز ساخته شدن فیلم بحث برانگیزی مثل جدایی نادر از سیمین به تولید چند نوشته ی به یادماندنی انجامیده؟ چرا کسی شوق کلنجار رفتن و به راه انداختن بحث های طولانی دهه های گذشته را ندارد؟
یک اعتراف: از شما چه پنهان، انگیزه ی اصلی ما از انتشار مجله ای که دارید می خوانید، احیای فضای نقد فیلم و جمع آوری ماهیانه ی تعدادی نقد جان دار و خواندنی بود. کنداکتور اولیه ی مجله براین اساس طراحی شد و اگر خاطرتان باشد و از ابتدا 24 را خوانده باشید، تا یک سال حجم گزارش و گفت و گو در مجله کم بود و اغلب صفحات ما را یادداشت های منتقدانی تشکیل می داد که گاهی حتی در یک شماره، شش یادداشت درباره ی شش موضوع مختلف می نوشتند. تصمیم ما این بود که شوق نوشتن را دوباره در میان منتقدان زنده کنیم و به همین دلیل با نویسندگان نسل های مختلف، پیر و جوان، فعال و غیرفعال تماس گرفتیم و تلاش کردیم که همه را به نوشتن دوباره وادار کنیم. اما شدت بی حوصلگی و بی رغبتی شان در حدی بود که بعد از یک سال از رو رفتیم و چاره ای ندیدیم جز این که با همین بضاعت موجود کارمان را ادامه دهیم. دیدیم تعداد عواملی که موجب عمق یافتن و تسری این بی انگیزگی وخیم شده، آن قدر زیاد است که زور ما به همه ی آنها نمی رسد و توان مهارکردنشان را نداریم. با این حال کوتاه نیامدیم و به جای استفاده از نویسندگان شناخته شده، صفحات « کارگاه» را در انتهای مجله راه اندازی کردیم تا با آموزش مبانی نقد فیلم به نسل تازه، استعدادهای جدیدی در بین خوانندگان خودمان پیدا کنیم. بلکه آن تصمیم اولیه مان در سال های آینده تحقق یابد.
این پرونده برای پاسخ گویی به همه ی سؤال هایی شکل گرفته که در سطرهای قبلی طرح شد. می خواهیم تأکید کنیم مقوله ی نقد فیلم همچنان برای ما اهمیت دارد و هنوز با سماجت به دنبال این هستیم که دلایل ضعف و بی رونقی این عرصه را پیدا کنیم. می خواهیم کمک کنیم به آسیب شناسی شرایط فعلی تا شاید بتوانیم راهی پیدا کنیم و برای تولید حداقل چند نوشته ی خواندنی در سال. می دانیم که در یک فضای فرهنگی رخوت آلود و بی حال، در سینمایی که گیج است و پریشان، نمی شود از منتقد انتظار داشت که بی اعتنا به همه چیز مثل بولدزر بخواند، ببیند، بنویسد و جلو برود. نمی خواهیم ساده اندیشانه حساب این یک مقوله را از باقی چیزها جدا کنیم. اما می خواهیم آن قدر که زورمان می رسد انگیزه ایجاد کنیم، لذت نوشتن درباره ی سینما را یادآوری کنیم و به آینده ای پررونق تر برای نقد فیلم امیدوار بمانیم.
منبع: نشریه همشهری 24، شماره 5.
گذشته از انبوه نظریه ها و دیدگاه های جهانی ابراز شده درباره ی تعریف منتقد و اهمیت یا بی اهمیت بودن عمل نقد، در همین کشور خودمان تا دلتان بخواهد اختلاف نظرهای مبنایی سراغ داریم: در چند دهه ی گذشته کسانی گفته اند منتقد اصولاً موجود مزاحم و ول معطلی است که چون نتوانسته در تولید اثر هنری به موفقیتی برسد، تصمیم گرفته مثل باکتری از بدن میزبان تغذیه کند و خودش را آویزان هنرمند می کند تا به اعتبار برسد. کسانی هم نوشته اند که نقد اساساً مقدم بر هنر است و تا منتقد ننویسد، اثر هنری اعتبار نمی یابد و ماندگار نمی شود و مثلاً اگر منتقدان هم دوره ی شکسپیر نبودند، الان نامی از شکسپیر نمانده بود و جاودانه شدن او مدیون فعالیت منتقدان است. کدام یک از این حرف ها را باور کنیم؟ هر دو دارند اغراق می کنند؟
به تعاریف رجوع کنیم: به چه می گوییم نقد؟ آیا نقدنویسی یک فعالیت ذوقی است؟ یک فرآیند علمی است؟ آیا نقد باید آکادمیک و مبتنی بر قواعد مستدل و قابل تشریح باشد؟ یا منتقد می تواند براساس دریافت های حسی و ادراک شهودی اش بنویسد؟ سلیقه و فردیت منتقد تا کجا اجازه ی بروز دارد؟ آیا نقد خوب حتماً باید مستدل و قانع کننده باشد؟ معیارمان برای تشخیص نقد خوب چیست؟ این که به قول امروزی ها « سازنده» باشد؟ این که «منصفانه» باشد و نیمه ی پر لیوان را هم ببیند؟ نقد قرار است چه خاصیتی داشته باشد؟ قرار است روی هنرمند اثر بگذارد؟ یا قرار است مخاطب را آگاه تر کند؟ یا اصلاً یک فعالیت شخصی است و قرار است ذهن خود منتقد را پویاتر کند؟ آیا تاریخ نقد نشان می دهد به واسطه ی فعالیت های منتقدان، دانش ما درباره ی ساختار و مبانی شکل گیری اثر هنری افزایش یافته؟ یا برعکس، تعداد قواعد و ضوابط دست و پا گیر برای ارزیابی یک اثر هنری است که افزایش یافته؟ آیا منتقدان به درک ما از اثر هنری کمک می رسانند یا مزاحم لذت بردن بی واسطه ی ما هستند؟ وظیفه ی منتقد تذکر دادن خطاهای هنرمند است یا نوشتن متنی که لذت مخاطب را افزایش دهد؟ ما چه انتظاری از منتقد داریم؟
روزگار خط کشی ها و مرزبندی ها دقیق تر از این بود که الان هست؛ هرکسی بضاعت و امکان اظهارنظر درباره ی اثر هنری را نداشت یا شاید به این سادگی ها جرئت اظهارنظر پیدا نمی کرد. منتقد به سختی می توانست جایگاه و اعتبار به دست آورد، اما وقتی به اعتبار می رسید، حرفش شنیده می شد. شاید حرفش پذیرفته نمی شد، اما شنیده می شد. امروز پایه های آن صندلی که منتقد بااطمینان رویش می نشست لرزان شده. به خصوص در حوزه ی سینما که موضوع بحث ماست، دیگر منتقدها تعیین کننده نیستند. بسیاری از فیلم های کلاسیک اگر از حمایت منتقدها برخوردار نمی شدند شاید امروز اصلاً به دست ما نمی رسیدند، ولی بعید است عامل تعیین کننده در به تاریخ پیوستن یا نپیوستن فیلم های امروزی منتقدها باشند. تحولات عظیم فرهنگی در صد سال اخیر و تغییر مفهوم «رسانه» معادله را از اساس تغییر داده. منتقد برای اظهارنظر نیاز به تریبون دارد؛ نظر دادن در خلأ که معنا ندارد. روزگاری رسیدن به این تریبون دشوار بود. از تریبون محافظت می شد. در و دیوار داشت. قانون و ضابطه داشت. به همین دلیل اگر هزار نفر دورخیز می کردند که به تریبون دست پیدا کنند، آن قدر در مسیر تلفات می دادند تا در نهایت یک نفر موفق می شد خودش را به آن برساند و احتمالاً آن یک نفر لایق تر، یا حداقل سمج تر و باشهامت تر از بقیه بود که می رسید. اما گسترش شبکه های تلویزیونی و بعد هم از راه رسیدن غول بی شاخ و دمی به نام اینترنت، همه ی دیوارها را برداشت. حالا دیگر نه فقط همه ی آن هزار نفر امکان این را دارند که تریبون داشته باشند تا نظرشان را درباره ی هرچیزی بگویند، بلکه آنها که اصلاً دنبال تریبون نبودند هم ترجیح داده اند با طناب مفت خودشان را دار بزنند!
وضعیت امروز رسانه، باز هم دو طیف موضع گیری در مقابل ما قرار داده: آدم خوش بین می گوید خدا را شکر که انحصار اظهارنظر درباره ی سینما برداشته شده و خوب است که حالا هرکس در هر جای دنیا و به هر شکل فیلمی را تماشا کند، اجازه دارد نظرش را بنویسد و در تیراژی نامحدود منتشرش کند. آدم خوش بین معتقد است این مشارکت عمومی باعث می شود سلیقه های متنوع تری وارد عرصه ی نقد فیلم شود، فاصله ی بین منتقد و خواننده اش برداشته شود و همه ی آدم ها هم زمان منتقد و خواننده ی نوشته ی یکدیگر باشند. اما آدم بدبین می گوید وضعیت فعلی تجسم دقیق رواج انحطاط و هرج و مرج کامل در این عرصه است. منتقد کسی است که سواد، تخصص، ذوق و مهارت ویژه ی این حرفه را دارد، سال ها زحمت کشیده و به درجه ای رسیده که اظهارنظرش حساب و قاعده دارد و بنابراین باید جایگاهش جدا باشد از کسانی که یک شبه منتقد شده اند و هرچه به ذهنشان می رسد توی وبلاگشان می نویسند. آدم بدبین می گوید گسترش اینترنت، باعث شده « سینمادوست»ها جایگزین منتقدها شوند و با این وضعیت هر کی هرکی، جایگاه و منزلت منتقد گم شده و از بس حجم اظهارنظر درباره ی سینما زیاد شده، دیگر کسی حوصله و دقت خواندن متن یک آدم حسابی را ندارد. حجم تولید متن چنان بالا رفته که دیگر کیفیت تشخیص داده نمی شود و نوشته های خوب، وسط هجوم فرهنگ سرسری خوانی اینترنتی گم می شوند.
ما کجای کاریم؟ وضع نقد فیلم در اینجا چه بوده؟ آیا پیش از وضعیت جدید رسانه ها و تغییراتی که هنوز نمی دانیم خوب است یا بد، حال و روز معقولی داشته ایم؟ منتقدان ما آدم های مفید و مؤثری بوده اند؟ آیا تماشاگر فیلم ایرانی هیچ وقت روی نظر منتقد حساب کرده و او را مرجع دانسته؟ آیا جریان نقد فیلم به تصحیح خطاها و رشد سینمای ما کمک کرده؟ آیا منتقدها سوار سینمایی را در سطح جامعه وسعت بخشیده اند؟ پاسخ این سؤال ها هرچه که باشد، در این شکی نیست که وضع و حال کنونی نقد فیلم ما تعریفی ندارد. یک جور افسردگی یا شاید رخوت بر فضای نقد و بحث تئوریک حاکم شده. نسل قدیم منتقدان ما رمق و حوصله ی نقد نویسی ندارد، نسل میانه انگیزه هایش را از دست داده، نسل جدید هم چندان تلاشی برای اثبات خودش نمی کند، چون از اولین لحظه ای که تصمیم گرفته بنویسد نوشته هایش منتشر شده؛ اما مشکل این است که کسی این نوشته ها را نمی خواند! آخرین بار که یک نقد جذاب و به یادماندنی خوانده اید، کی بوده؟ یادتان می آید؟ در اواخر دهه ی 60، ساخته شدن یک فیلم متوسط هم باعث می شد چند نفر آدم خوش قلم درگیر بحث و جدل بر سر کیفیت آن فیلم شوند و نوشته های جذابی تحویل سردبیر یک نشریه بدهند، اما امروز ساخته شدن فیلم بحث برانگیزی مثل جدایی نادر از سیمین به تولید چند نوشته ی به یادماندنی انجامیده؟ چرا کسی شوق کلنجار رفتن و به راه انداختن بحث های طولانی دهه های گذشته را ندارد؟
یک اعتراف: از شما چه پنهان، انگیزه ی اصلی ما از انتشار مجله ای که دارید می خوانید، احیای فضای نقد فیلم و جمع آوری ماهیانه ی تعدادی نقد جان دار و خواندنی بود. کنداکتور اولیه ی مجله براین اساس طراحی شد و اگر خاطرتان باشد و از ابتدا 24 را خوانده باشید، تا یک سال حجم گزارش و گفت و گو در مجله کم بود و اغلب صفحات ما را یادداشت های منتقدانی تشکیل می داد که گاهی حتی در یک شماره، شش یادداشت درباره ی شش موضوع مختلف می نوشتند. تصمیم ما این بود که شوق نوشتن را دوباره در میان منتقدان زنده کنیم و به همین دلیل با نویسندگان نسل های مختلف، پیر و جوان، فعال و غیرفعال تماس گرفتیم و تلاش کردیم که همه را به نوشتن دوباره وادار کنیم. اما شدت بی حوصلگی و بی رغبتی شان در حدی بود که بعد از یک سال از رو رفتیم و چاره ای ندیدیم جز این که با همین بضاعت موجود کارمان را ادامه دهیم. دیدیم تعداد عواملی که موجب عمق یافتن و تسری این بی انگیزگی وخیم شده، آن قدر زیاد است که زور ما به همه ی آنها نمی رسد و توان مهارکردنشان را نداریم. با این حال کوتاه نیامدیم و به جای استفاده از نویسندگان شناخته شده، صفحات « کارگاه» را در انتهای مجله راه اندازی کردیم تا با آموزش مبانی نقد فیلم به نسل تازه، استعدادهای جدیدی در بین خوانندگان خودمان پیدا کنیم. بلکه آن تصمیم اولیه مان در سال های آینده تحقق یابد.
این پرونده برای پاسخ گویی به همه ی سؤال هایی شکل گرفته که در سطرهای قبلی طرح شد. می خواهیم تأکید کنیم مقوله ی نقد فیلم همچنان برای ما اهمیت دارد و هنوز با سماجت به دنبال این هستیم که دلایل ضعف و بی رونقی این عرصه را پیدا کنیم. می خواهیم کمک کنیم به آسیب شناسی شرایط فعلی تا شاید بتوانیم راهی پیدا کنیم و برای تولید حداقل چند نوشته ی خواندنی در سال. می دانیم که در یک فضای فرهنگی رخوت آلود و بی حال، در سینمایی که گیج است و پریشان، نمی شود از منتقد انتظار داشت که بی اعتنا به همه چیز مثل بولدزر بخواند، ببیند، بنویسد و جلو برود. نمی خواهیم ساده اندیشانه حساب این یک مقوله را از باقی چیزها جدا کنیم. اما می خواهیم آن قدر که زورمان می رسد انگیزه ایجاد کنیم، لذت نوشتن درباره ی سینما را یادآوری کنیم و به آینده ای پررونق تر برای نقد فیلم امیدوار بمانیم.
منبع: نشریه همشهری 24، شماره 5.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}